یکی میگوید: زن بدون زحمت میتواند مردی را به تور بیندازد.اندکی کمدی،طنازی،مداهنه،مهارت و زرنگی،و کار تمام است
من نمیتوانم قبول کنم که عشق با حیله گری به دست آید
.
دیگری میگوید: عشق یکهو میآید و تو باید تسلیم شوی.از آن به بعد، دیگر فقط برای او زندگی میکنی
من میخواهم که عشق آزاد،ولی نه غیر ارادی باشد.نه این را میپذیرم که کسی به رغم میل خود تسلیم امیال شود و نه این که کسی به لذتهای خود با خونسردی سازمان دهد
عشق،کسی میتواند باشد که در کنار او از تحقق بخشیدن به خود غافل نمانیم.به خود نوید دادن نجات از ناحیه کسی،دویدن به سوی نابودیست.دست بر داشتن از زندگی برای خود، و زندگی کردن به صورت انگل،چه قشنگی دارد
.
دیگری میگوید:زن،تا وقتی که مطمئن نیست که طرفش عشق ابدی اوست،از هم بستر شدن با او باید امتناع کند.و بعد از این اطمینان،باید در رختخواب برای او مانند یک روسپی باشد
من میگویم: خوب، اگر تا آن زمان که آدم بفهمد طرفش عشق ابدی اوست بخواهد پاک دمنی خود را حفظ کند،پس برای مرحلهٔ بعد، تجربههای لازم برای بازی کردن نقش روسپی را از کجا آورده باشد
.
دیگری میگوید:هر وقت از شوهرت چیزی خواستی و او انجام نداد، چند ظرف را بشکن و قهر کن و برو خانهٔ پدرو مادرت.یک هفته نشده با دسته گل برای...خوری میاید و کاری که خواسته بودی هم انجام میدهد
من ظرفهای خانهام را مسلما به زحمت میگردم و پیدا میکنم.و خودم میخرم.حتما حیفم میاید که بشکنم.خانهٔ پدرو مادرم هم برای مهمانی و دیدار میروم. و اینکه ظرفی در خانهٔ ما شکسته شده، یا کاری خواسته شده اما انجام نشده هم مسلما به آنها هیچ ربطی ندارد.قهر کردن هم هیچ وقت یاد نگرفتم.دسته گل و ...خوری هم لازم نیست،چون وقتی کسی کاری را نمیخواهد انجام دهد، حتما برای انجام ندادن آن کار برای خودش دلیلی دارد.اگر خیلی ضروری باشد،خودم انجام میدهم
.
دیگری میگوید:از وقتی باهاش ازدواج کردم،خیالم راحت شد که دیگر مال من است و فقط مرا میخواهد
نگفتم که سر شام،آقای صد در صد متعلق به خانوم،زیر میز پایش را به پای من میمالید
.
دیگری میگوید:شوهر فقط باید پول دار باشد. و "لاور"(*) ها زیبا و تملق گو
من چیزی نمیفهمم که بخواهم چیزی بگویم
lover*