سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

منتظر باشید،با شما تماس میگیریم



کلی‌ کار برای انجام دادن دارم.اما حوصله‌ام سر رفته
از این منتظر بودن تا اطلاع ثانوی متنفرم.انگار فلجم می‌کند

دوست خوب



به "بهترین دوستم" گفتم:بیا راجع به کتابهایی که خواندیم حرف بزنیم.اینطوری مثل زنهای بیکار فقط غیبت اینو اونو نکردیم.یه چیزی هم یاد میگیریم.آخرین کتابی‌ که خوندی چی‌ بود؟بهترین کتابی‌ که خوندی چی‌ بوده


دوستم:باشه،خوبه،ما روشنفکریم و کار فرهنگی‌ می‌کنیم و با زنهای دیگه که وقتشون را تلف میکنند متفاوتیم.من آخریم کتابی‌ که خوندم "ماریا مادر حضرت مسیح" بود و بهترین کتابهایی که خوندم سری "هری پاتر" ه


من:با چایت شکر می‌خوری؟راستی‌، اون دختر ایکبیریه تو دانشگاه،دیدی امروز چی‌ پوشیده بود؟جوراب شلواریش هم در رفته بود

دوشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۹

صبوری‌های تو



گاهی میشوم یه تودهٔ پر فشار



دوست داشتن من عجب کار سختیست

یکشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۹

ازدواج



زندانی کردن خود در قالب دیگری
هراس عشقی‌ که تو را به بند میکشد و تو را آزاد نمی‌‌گذارد
یا باید عشق جسمانی, جزئی از عشق مطلق شود.که در این صورت همه چیز عادیست.یا آنکه عبارت از سقوطی غم انگیز است که من شهامت غرق شدن در آن را ندارم
مجلس عروسی‌،نمایشی عمومی‌ از موضوعی خصوصی است که فقط دلم را بهم میزند
اگر جامعه‌ ما فقط برای زنهای شوهردار احترام قائل است،من در بند این محترم شمرده شدن نیستم.اما در قبال قابل احترام‌ترین چیزهایی‌ که در من است،پا فشاری می‌کنم

باید فروتنی لازم را داشت و پذیرفت که به تنهایی‌ نمیتوان خود را از معرکه بیرون کشید.زندگی‌ کردن به محض خاطره دیگری، آسان تر است.اما راه حل،ایجاد خود پسندی دو نفره است

من زندگی‌ بلعنده‌ای می‌خواهم



اینجا جای آدم‌هایی‌ که هم پا و هم راه اند به شدت خالیست.این باعث میشود گاهی حس کنم دستم به هیچ جا بند نیست.راه گاهی تاریک می‌شود و من کور مال کور مال به دیورها و هر چیزی که سر راهم هست دست می‌کشم تا به جایی‌ نخورم
دریغ از یک "دوست" که حوصله‌اش به حرف زدن قد دهد.هیچ یک از تصور‌های من از دورهٔ "دانشجویی" و "انسانهای پویا" درست نبود.دانش-جو‌ها هر جا هستند، در دانشگاهها نیستند.اینجا هیچ کس نیست که ازش چیزی یاد بگیری.حتا استادها جز طرز طراحی لباس یا راه حال مسائل ریاضی‌، چیزی برای گفتن ندارند.دریغ از کوچکترین خط فکریی، ایدئولژیی

دیگران،کسانی‌ که دوستشان دارم،کسانی‌ که زیاد دوستشان دارم،به عالم من پی‌ نمیبرند.برای من کافی‌ نیستند.هستی آنها،حتا حضور آنها مشکلی‌ را حل نمیکند


اما به سعادت هرگز اجازه نمیدهم که به خوابی‌ بدل شود
روزها تکرار میشوند و من روز به روز جست و جوی خود را دنبال می‌کنم
گاه از طریق نگرانی‌‌هایم سرگردان میشوم.اما گم نمی‌‌شوم

در باب عید و عید دیدنی‌



اگر خوب نگاه کنی‌، همیشه عید میتواند برای تو هم عید باشد
.
.
.
اعتراف می‌کنم که این سالهایی که گذشت فقط برای "نداشت"هایم قر زدم و "داشت"هایم را ندیدم.امسال دیدم که مادر بزرگ و پدر بزرگ حتما نباید کسانی‌ باشند که پدرو مادر منو به دنیا آوردن.اینها پدر بزرگ و مادر بزرگ من هستند.همان‌ها که یک سال منتظر شب عید میمانند و شب عید سبزی پلو با ماهی‌ درست میکنند و چشم به در میمانند تا بچه‌ها و نوها شون بیایند و آنها اینطوری حس کنند که هنوز فراموش نشده اند.و من هم حس کنم که هنوز به جایی‌ وصلم.هنوز نوهٔ کسی‌ هستم


.
در ضمن، عیدی هم دادند.دو تا کتاب.هر کدام ۷۰۰ صفحه

شنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۸

هفت سین در دقیقهٔ نود



امسال ساعتهای قبل از تحویل سال،حال خوبی‌ نداشتم.یه ‌حسی مثل اینکه "حالا که چی‌" یا "امسال هم مثل هر سال" هی‌ با من دور اتاق میدوید.اما یکهو از این "حالا که چی‌" یا "امسال هم مثل هر سال" حالم بهم خورد.خواستم که "حالا یه چیزی" یا "امسال نه مثل هر سال" باشد
.
.
خدایی جور کردن هفت تا سین در دقیقهٔ نود تو روز نیمه تعطیل،اونم اینجا، اصلا کار آسونی نبود

سه‌شنبه، اسفند ۲۵، ۱۳۸۸

پرتغال فروش


گاه تمیز تفاوت بین ستایش‌های اجباری و هیجان‌های صادقانه بس دشوار میشود

معلم‌های پیر



شناخت‌های تصفیه شده، بی‌ رمق و طراوت باخته
با این شبه شناختها تغذیه مان میکنند، و در قفس اسیر
.
.
.
دو راه بیشتر نمی‌‌ماند
جنگ با حماقت، یا چشم پوشی از زندگی‌

جستجو



زمین عشقی‌ را از تو دریغ کرده
در آسمان پی‌ چه میگردی؟

خوردن،نه نخوردن





نتیجهٔ شکمی هفته: رژیم گرفتن به هیچ وجه کار سختی نیست






به شرطی که حال آدم خوب باشه

وجود و ماهیت زن


دوبوار در "جنس دوم" می‌پرسد که زن کیست یا چیست و چرا به‌عنوانِ"دیگری" مطرح است، چرا جنس "دوم" است، چرا فرعی است، چرا در مقایسه با مرد کم‌ارزش است.دوبوار معتقد نیست که طبیعت زن باعث شده که او در موقعیت فرودست قرار گیرد. او اگزیستانسیالیست است. اگزیستانسیالیسم (فلسفه‌ی اگزیستانس، اصالت وجود)، مکتبی فلسفی است که به فشرده‌ترین بیان با اعتقاد به تقدم وجود انسانی بر ماهیت انسانی معرفی می‌شود. انسان برخلاف اشیاء یک چیستی از پیش معین ندارد، ماهیت او از این طریق تعیین می‌شود که به وجود خود چه شکلی دهد، برای خود چه طرح‌هایی بریزد. انسان با طرح‌هایش مشخص می‌شوند، با آینده‌ای که دارد و نه با گذشته‌‌ای که شیءوار پشت سر او ساکن و راکد ایستاده است. اگزیستانس یا وجود، از خود برون شدن است، پرتاب خود به سوی آینده است.سیمون دوبوار، به عنوان اگزیستانسیالیست، وجود انسانی را با طبیعت توضیح نمی‌دهد. او وجود انسانی را اساساً آزاد در نظر می‌گیرد و هرگاه انسان آزاد نباشد، می‌پرسد چه موقعیتی و وضعیتی باعث می‌شود که او از انتخاب آزاد باز ماند. برپایه‌ی این منطق دوبوار به شدت این موضوع را رد می‌کند که جسم زن ماهیت زن را تعیین کرده و این ماهیت باعث شده است که زن وجود کهتری داشته باشد و "جنس دوم" شود. او می‌گوید باید موقعیت‌ها را کاوید تا به راز فرودستی زن پی برد.


دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۸

دوستت دارم


این قدر دوستت دارم که به نظرم واقعی تر از خود منی

خانه تکانی شب عید


هیچ دستی به جارو کردن خاکستر زمان نمی پردازد

منطقی جدی و بی رحم




به صومعه نشینی ملزم شدم
چه گونه می توان هیچ چیز را بر همه چیز ترجیح داد
.
.
.
.
.
.
در جدا افتادگی خود نه نشان بدنامی،بلکه نشانه ای از برگزیدگی دیدم

من


من هستم
با تما م خواستن های گذشته ام
این بار مطمعن تر