یکشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۹

سوراخ پر از خالی‌


بعضی‌ وقتا آدم حال خودشم نداره.انگار از همه چیز می‌خواد فرار کنه.معمولان هم تو این موقع‌ها خیلی‌ کار واسه انجام دادن داره. اما آدم می‌خواد حتا از خودشم فرار کنه.چه برسه به کارها و مسئولیت ها. من اسم این "وقت" رو گذشتم سوراخ پر از خالی‌

من خیلی‌ وقتا می‌افتم تو این سوراخه.مخصوصاً بعد از یه مدت طولانی‌ که دور و ورم شلوغه و شرایط باعث می‌شه که واسه خودم و کارهام وقت نداشته باشم.مثلا وقتی‌ که مهمون دارم، یا باید یه کارهایی‌ واسه کسی‌ انجام بدم که خیلی‌ وقت میگیره.من تو این روزها، همش دقیقه شماری می‌کنم که زود تر روزی برسه که واسه خودم دوباره وقت داشته باشم و تو ذهنم صد بار برنامه ریزی می‌کنم که از اولین روزی که سرم خلوت شد، همهٔ کارهای عقب مونده‌ام رو مو به مو انجام میدم.

اما وقتی‌ اون روز میرسه، انگار تمام تنم قفل می‌شه و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم. همهٔ اعضائ بدنم. به جز مغزم. که‌ای کاش مغزه هم قفل میشد. چون حالا هی‌ مغز هنوز داره برنامه ریزی و یاد آوری می‌کنه که چقدر کار دارم.و بعد حملهٔ عذاب وجدان.و این پروسه مثل این حلقه میشه و من گیر می‌افتم توش...و انقدر هیچ کاری انجام نمیدم تا دقیقهٔ نود که دیگه مجبور بشم لوس بازی رو بذارم کنار و خودمو جمع و جور کنم

این دفعه که افتادم تو این سوراخه، هر چی‌ این یارو مغزه خواست ایجاد عذاب وجدان کنه، تحویلش نگرفتم. یک هفتهٔ تمام بیرون از خونه خودم رو سرگرم کردم و هر کی‌ رو که میشناختم و مدتها بود که ندیده بودمش رفتم و دیدم. چه کسایی‌ که دوستهای واقعیم هستن، چه آدمای الکی‌ که زیاد هم ازشون خوشم نمیاد، اما خوب یه جورایی چسبیدن به زندگیم. حالا اسمشو میذارید فرار از خودم و کارهام، یا ضعف، یا نداشتن جرات برای مواجه شدن با واقعیت، یا هر چیز دیگه

اما واقعیت اینه که راه بدی هم نبود.اول این که اصلا نفهمیدم این هفته چجوری گذشت.دوم اینکه تو این دید و بازدید‌های الکی‌، کلی‌ کارها که اصلا یادم رفته بود باید انجام بدم یا براشون برنامه ریزی کنم، انجام شد. و از همه مهم تر اینکه الان انقدر حالم خوبه و انرژی دارم، که می‌تونم چند شب پشت سر هم بیدار بمونم و کارهای واجبی که باید انجام میدادم و بخاطر گرفتار سوراخ پر از خالی‌ بودن، نمیتونستم واسشون قدمی‌ بردارم رو انجام بدم

خلاصه که دوباره کم شدنم رو بذارید به حساب این سوراخه

قول میدم کمتر بیفتم تو این سوراخه کذایی. تو این مدت هم یه چیزهایی‌ نوشتم که سر فرصت تایپ می‌کنم واو میذارم اینجا

باز هم مرسی‌ که این ادا و اصول‌های منو تحمل می‌کنید و سر میزنید

۱ نظر:

يك نظر گفت...

به به چشمون روشن شد به جمالتون !!
اول اينكه عكس جديدت مبارك !

بعدشم عجب اسم عجيبي (سوراخ پر از خالي ؟) ولي خوب تشريح اين سوراخه جالب بود ، چون همه ما گاهي اوقات اين داستانها برامون پيش مياد،برا اونايي هم كه پيش نمياد اميدوارم بياد .

به هر حال خوبه كه خوب هستي
و هر چي زودتر وقت كني چيزايي كه نوشتي تايپ بنمايي .