سه‌شنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۶

به اشتباه هامان عادت کرده ایم


این سایه سیاه که هر از چند گاهی بلند می شود و خودش را روی زندگی ما پهن می کند،سایه خود ماست وقتی می خواهیم دل مان را خوش کنیم که تنها نیستیم

با فاصله جلو نوری که روی شانه نیمه دیگرمان می درخشد می ایستیم که این سایه را بسازیم.هر چه دور تر-سایه بزرگتر

سایه بزرگ که باشد گاهی شبیه سایه دو نفر می شود

این سایه بزرگ زندگی ما را می پوشاند.اما تنهایی های ما را؟کاش می توانستیم برگردیم و به همه اشتباه هامان پشت کنیم

۴ نظر:

raghs sholeha گفت...

چه خوب میشد اگر میتوانستم به سایه‌ام کالبد بدهم و جسمش کنم و بعد به خدا بگویم تا در او بدمد تا انسان شود و

ناشناس گفت...

کاش می توانستیم
اون سایه سیاه یه جوری این روزا افتاده روم که نفسم بالا نمیاد...سیاهی اش حالم رو بد میکنه...سنگشنیش بدتر
...
بگذریم
.....
دیدنت توی خونه لوتوس یه سورپرایز عجیب و خوب بود
با اینکه ادرست رو اشتباه گذاشتی و یه کمی به شک افتادم
که خودتی یا نه ولی
بوی خودت بود

ناشناس گفت...

khoosham miad,lahze be lahze hamdigaro bazi midim,nim rokh baziam shode bazie roz,azio veeno anonymouso neshanehao...hame dast be daste ham midan ta sargarmi bevojod biaran,chizim nemitonam begam,chon khodamam bazi khordeo bazikone hamin teamam.khoda bikario hese ghashange khod golzadano azamon nagire.

ناشناس گفت...

دور تر-سایه بزرگتر

سایه بزرگ که باشد گاهی شبیه سایه دو نفر می شود


(یعنی مطمئن هستی که سایه مال یک نفر هست نه دو نفر /اینجاش برام جالب بود )


این سایه بزرگ زندگی ما را می
پوشاند.اما تنهایی های ما را؟
(نه بابا چه پوشاندنی این سیاهی سایه ها جادوگر رو یاد همون جنگل تاریک می اندازه که یک بار خواست بیاد بیرون ...ولی ظاهراٌ هنوز وقتش نرسیده بود )

تنهائی از نوع دوم خیلی هامون رو سر کار می زاره بعضی وقتام اشکمون رو در می آره تا بیشتر به سرنوشت و اینجور چیزایه مسخره ایمان پیدا کنیم

ولی بالاخره می آید .. اون نور چیزی نیست که آدم همینطوری ببینه
ولی خدا کنه که خوابش نبره ....