پنجشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۹

شبی‌ یک استکان خالص برای خدا اشک می‌ریزم



من می‌خواهم چگالی چشمهایت را اندازه بگیرم تا وزن مخصوص اشک مرا احساس کنی‌.من می‌خواهم با یک مولکول تبسم تو،تشکیل دو اتم ابدیت بدهم.می‌خواهم در خطهٔ گم شدهٔ نگاهت راه بیفتم و سنگهای آسمانی سرمه را ببینم،می‌خواهم در خط موازی مژگانت قرار بگیرم مماس با نیم دایرهٔ ابرویت،آنگاه کائنات کوچک اندوهم را به هیبتی‌ دیگر بیافرینم.می‌خواهم برای قبلهٔ ابروی تو نما سنج اختراع کنم

۲ نظر:

يك نظر گفت...

چي شده بچه !
نه به اون پست ساعت هاي كشدار كه اينقدر رك و پوست كنده و امريكايي نوشتي ، كه آدم ياد فيلم هاي هاليوودي مي افته
نه به اين چند تا پست جديد كه رفتي تو لاك ادبيات و حافظ و....كه بايد بشيني ترجمش كني

ناشناس گفت...

agar bekham shakhsiateto too ye jomle benevisam, migam adami ke khyli zood az har chizo har kasi khaste mishe.