جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

صبر عیوب



گفته بودم اگه برگردی دوباره
غم میره از دل و تاریکی میمیره
بعد از اون بی تو نشستنها یه روزی
دستای سردم و دست تو می گیره
اومدی اما دیدم دست تو سرده
گفتی اون روزها دیگه بر نمی گرده
گفته بودم اگه برگردی میبینی
نقش غم ها رو تو آیینه چشمام
میدونی اینجا تو این خونه غمگین
رنگ بی رنگی گرفته بی تو دنیا
اومدی اما دیدم دست تو سرده
گفتی اون روزها دیگه بر نمی گرده
گفته بودم اگه برگردی میبینی
روی این پنجره ها اسم تو مونده
قصه اومدنت باز منو تنها
توی این تاریکی شبها نشونده
بی تو موندن لحضه جبر منه
صبر عیوب زمون صبر منه
خونه بی تو خونه نیست قبر منه
بیا تا اون روزای خوبم بیاد
دست من گرمی دستاتو می خواد
قهر تو جونمو آتیش می زنه

۲ نظر:

ناشناس گفت...

azadeh!kheyli khari age hanooz too sabri.
age dastam behet miresid
modathast ke az dastam doori.2 ta too gooshi lazem dari ke dige bikhiyale in adame bi ehsas beshi.
ahmagh!bishooor!hyfe toe!!!!
....
....
nemifahmi ke
goosalei
goosale!

ناشناس گفت...

و صبر
زن ِ فربه ی خوش باوری بود
که از جایش تکان نمی خورد
روی صندلی فولادی کبود شده بود
به غولکی سفیه می مانست
که دلش به انتظار خوش بود
نه!
صبر هرگز چاره ی کار ِمن نبود
هرگز هرگز صبر کار ِمن نبود