پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۶

دنبال دلیل نگرد


چرا تمام راهی که رفتی رو دو سه ساعته بی خیال شدی و همه چیز را خراب کردی؟!من به راهی که تو رفته بودی ایمان داشتم. و به قوی بودن تو....و به ایمان تو به راحت
من مرید تو بودم.و می خواستم تمام درسهای سنت ماه و خورشید رو از تو یاد بگیرم.چی شد که تو یکهو خواستی مریدت را دنبال کنی؟جدوگر تا وقتی جادو گر است،مرید دارد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

من هنوز همون جادوگرم . درسته که ما هر دومون می دونیم آخرش داستان جادوگره چی میشه ! اما همیشه یک چیزهای تعریف نشده ای هست که خود جادوگره و دختره نمی تونن پیش بینی کنن . ایندفه بازم جادوگر بر می گرده به همون جنگل تاریک می ره تا یک کم علمش رو بیشتر کنه . وقتی اون نوره رو هر دوشون دیدن دیگه جای هیچ نگرانی نیستش . شاید باید یک کم عقربه های ساعت کمک کنه به این موضوع برسن که اون نور رو فقط یک بار می شه دید ....

به آبی آسمان شک نکن هر چند که هوا ابری باشد . ;)