امروز,روز اول دانشگاه بود. به اصطلاح باید خیلی خوشحال باشم که بالاخره بعد از این همه مدت و تلاش اونی شده که همیشه میخواستم . اما اینقدر طول کشید که الان به جای درس خواندن87906 تا چیزه دیگه تو سرمه. یا اگه بخوام راستش رو بگم , هیچی تو سرم نیست
حتی الان . حتی 1 دقیقه پیش
فقط خدا به دادم برسد
باز این احساس لعنتی بی اثر بودن رفتارم روی مسایلی که پیش میاد و احساس لعنتی در جریان آب رود خونه ای افتادن و خود رو به جریان آب سپردن .و اینکه حتی مهم هم نیست به کجا می برتم.اصلا من چی می خواستم؟ من اینجا چی کار می کنم؟ایران واسه چی رفته بودم؟
آقای رابینز میگه:وقتی چیزی برات مهمه و میخوای راجع بهش فکر کنی باید مرتب تو ذهنت سوالاتی در بارش طرح کنی.
اما اصلا چی مهم بود؟!
حتی الان . حتی 1 دقیقه پیش
فقط خدا به دادم برسد
باز این احساس لعنتی بی اثر بودن رفتارم روی مسایلی که پیش میاد و احساس لعنتی در جریان آب رود خونه ای افتادن و خود رو به جریان آب سپردن .و اینکه حتی مهم هم نیست به کجا می برتم.اصلا من چی می خواستم؟ من اینجا چی کار می کنم؟ایران واسه چی رفته بودم؟
آقای رابینز میگه:وقتی چیزی برات مهمه و میخوای راجع بهش فکر کنی باید مرتب تو ذهنت سوالاتی در بارش طرح کنی.
اما اصلا چی مهم بود؟!
وای چقدر خسته ام
۱ نظر:
Jaleb bod , Pas man khaili ghom mishamo khodam khabar nadashtam.
ارسال یک نظر