چهارشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۵

ترس تا کی؟


روی زمین راه رفتن،سخت است اما ما به آن عادت کردیم.با اینکه می دانیم/شنیده ایم،پرواز و سبک بالی چه زنده مان می کند.اما ترک عادت موجب مرض است
عادت کرده ایم انتخاب هایی بکنیم که همیشه دلیل برای ناله کردن داشته باشیم و اگه خدایی نکرده یکی پیدا شد و نذاشت بنالیم،انگار قرآن خدا می خواد عوض بشه.همچین جلو اومدنش رو می گیریم که خدای نکرده نکنه یک قدم به ما نزدیک تر شه.هر کدوم یه جوری انگار باید زجرمون بدن تا زندگی مون بگزره.اگر در انتخابی زجر و آه و ناله بود با کمال میل می پذیریمش.درد کشیدن را دوست داریم. نوعی خود آزاری.
تا جایی که کاری باهامون بکنن که مرگ خودمان رو آرزو کنیم.و برای اینکه بگیم خسته ایم،و اصلا نمی ترسیم،از خود کشی حرف بزنیم.بد بختی اینه که جرات خود کشی هم نداریم.همه اش حرف.حرف...حرف...حرف...حرف
می ترسم.می ترسم.می ترسم.مطمعن نیستم.می ترسم.یعنی وقتشه؟!نه!!هنوز تو کار تو موندم.تو کار دنیا موندم.می ترسم.می ترسم.می خوام بمیرم.می خوام تنها باشم.می خوام تنها برم رو اون پله.می خوام تنهایی داد بزنم.می خوام تنهایی بخونم:"چرا من تنهام؟"به حسرت پرواز داشتن عادت کردم
باور کن من هیچ کدوم از این حرفها رو نمی فهمم.فقط می دونم تو می ترسی.از این نمی ترسی که دل بکنی و به قول معروف طرف بعد از یه مدت بهت عادت کنه و بعد بمونه با خاطرات تو.تو نمی خوای پرواز کنی
به زمین و زمون گیر نده. دستت رو بده به من.پریدن سخت نیست.تخم می خواد که تو نداری.چرا باید بنوشی تا حرف بزنی؟مگه من کیم؟!مگه اصلا چی می خوای بگی
یکی یه روزی اومده تو زندگیت.فکر کردی عاشقش شدی.حالا رفته.این شد دلیل ترس؟این شد دلیل حسرت پرواز داشتن؟این شد دلیل اعتماد نکردن به چشم و گوشت
من اینجا نشسته ام.رو به روی تو.اگر اجازه بدی حتی کنارت می نشینم.دستم سرد است.خوب بگیرشون تو دستات تا گرم شن.تا بشم خود آتشی که میگی تو زندگیت کمه
عشق ابدی دروغه!هیچ کس نمی مونه!حتی خود تو هم گفتی که میری.که خسته می شی.من که قبول کردم.من که همه این قصه ها رو از برم.شاید سادگی منو باور نمی کنی؟! تو حتی می ترسی تو چشم های من نگاه کنی.یک بار صدام کن!تو از "جانم" شنیدن خالصانه هم می ترسی!تو فقط بلدی بترسی
من از تو فقط منتظر این جواب هستم
وقتشه!وقت پروازه.من نمی ترسم
من هستم.هر قدر می خوای وقت حدر کن.این عمر من و توست که می ره.اگه امشب رفت،فردا دیگه امشب نیست

۲ نظر:

ناشناس گفت...

azadehe azizam.to ta key mikhay komak koni be digaran ke parvaz konan?
ta vaghte parvaze kasi narese, nemipare!in chera behet sabet nemishe?
mardom az sohbat kardan raje be parvaz lezat mibaran.hamin baraye ana afiye. va hamoon tor ke gofti,az nale o ah keshidan khosheshoon miad.
zaboonam moo dar avord baba!
enghadr nakhah ke komak koni!

ناشناس گفت...

عشقی که از اول بدونیم قراره تموم بشه یا خسته شیم که دیگه عشق نیست این میشه قرارداد که اصلا دوسش ندارم بهتره خودمون رو گول نزنیم اسمشم نزاریم کلاس و سواد //فیلم کینگ کونگ 10 دقیقه آخرش خیلی حرفا داشت

//