شنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۴

شب کریسمس


امشب شب کریسمسه همه چیز خونه دارم :شراب داغ ،شیرینی دارچینی،غاز پخته شده،خونه هم با چراغ ریز و برگهای کاج تزیین شده،شمع های زرشکی،حتی زکت هم گذاشتم تو یخچال که خنک باشه.همه چیز آمادس که یه شب کریسس خوب جشن رفته بشه
من چای می خورم و به عزیزام فکر میکنم
دوستام رفتن همه شهرشون پیش خونوادهاشون.یکی چند روز پیش گفت:شب کریسمس چی کار می کنی؟تنها نمونی خونه هااااا شب کریسمس آدم تنها باشه دلش می گیره.گفتم:می خوام خونه بمونم و درس بخونم.گفت:اگه من دعوتت کنم خونمون بازم می خوای خونه بمونی و درس بخونی؟گفتم:.این یه جشن خانوادگیه!تو هم باید پیش خانوادت باشی .من بیام پیش خانواده تو که منو تا حالا ندیدن که چی؟!گفت:اولا که هیچ بایدی تو زندگی وجود نداره.دوما آدم حتما نباید با خانوادش جشن بگیره.آدم باید با کسایی جشن بگیره و بنوشه که دوستشون داره.حالا میای؟
تو چشاش نگاه کردم که بفهمه که فهمیدم چی گفته

هیچ نظری موجود نیست: