سه‌شنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۵

خودم خواستم


من نه خفت پسندم،نه بی لیاقتم،نه مریضم،نه ضعیفم،نه کورم،نه به مراقبت احیتاج دارم
از اینکه خودمو بهت نزدیک می دونم و چرک نویس زندگیم رو نشونت میدم سوءاستفاده نکن
من اگه زمین خوردم،خودم پا شدم
اگه مریض شدم،خودم خوب شدم
اگه چیزی رو خراب کردم،خودم دوباره ساختمش
اگه جایی به کسی توهینی کردم،خودم بعدش صد بار معذرت خواستم

اینبار نه بردی در کار بود، نه باختی

من عاشق شدم
این گناه نبود

۲ نظر:

ناشناس گفت...

کسي را که دوست داري،تورادوست نمي دارد کسي که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمي داري اما کسي که تو دوستش داري و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئين هرگز به هم نمي رسند و اين رنج است

ناشناس گفت...

گل سرخ ترانه اي از احساس برلب دارد و رز سفيد از عشق زنده گوئي آن يكي شاهين است و اين يكي كبوتر وار ليكن من شكوفه اي برايت مي فرستم سفيد وسرخ با تلالوئي از شور در برگهايش بخاطر عشق كه خالص ترين و شيرين ترين است و بر لبانش نياز بوسه اي فرياد مي كشد