یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۵

فرشته کوچولوی من


فرشته کوچولوی من امشب زیر آسمون کدوم شهر ایران راحت میخوابه
فرشته کوچولوی رویاهای من امشب راحت میخوابه؟نکنه سردش باشه و از سرما خودش رو جمع کنه؟من کجا هستم که پتوشو بکشم روش؟من تو رویاهای خودم گم شدم.تو رویاهای کودکانه خودم.و هنوز نمیتونم باور کنم که وجود یه فرشته کوچولو روی زمین ما، زیاد هم خیالی نیست.دستهای کوچیکش زندگی خیالی و زندگی واقعی من رو به هم نزدیک میکنند و با سوزن و نخ آسمونیش می دوزتشون به هم.زندگی بین دنیای خیالی و واقعی رو دوست دارم.هر جاش رو که بشه توجیح کرد،میگی جز بخش واقعی شه و بقیش جز بخش خیالیش.و هیچ کس هم نمی تونه ازت ایراد بگیره
فرشته کوچولوی من هفت هشت سال تو دنیای خیالی من ساکت زندگی کرد.و الان اومده هی میگه:"بابا من واقعیم!دست بکش به تنم!ببین واقعیم!ببین!این منم!"اما من کجام که به تنش دست بکشم؟میترسم اینقدر تو دنیای خیالیم چرخ بزنم و چرخ بزنم که دیر بشه.من به دنیای خیالی خودم عادت کردم.من همیشه از واقعی شدن رویاهام فرار کردمچرا یکی پیدا نمیشه دو تا بخوابونه زیر گوش من،بلکه من از این زندگی خیالیم پرتاب شم تو زندگی واقعیم.دست بکشم به تن فرشته واقعیم و باور کنم که رویا نیست

هیچ نظری موجود نیست: