یکشنبه، فروردین ۰۶، ۱۳۸۵

جاده فشم خیلی پیچ داشت



جاده فشم خیلی پیچ داشت
اما من دیگه این آخر ها خوب یاد گرفته بودم چه جوری برم که از رستوران صارو تا رسالت رو بیست دقیقه ای بیام
چقدر رانندگی با ماشین دنده اتومات حال میده
چقدر سرمای جاده فشم حال میده
چقدر آسمون فشم ستاره داره
چقدر ترس تاریکی وسط جاده فشم حال میده
چقدر این زیرسیگاری جدید من زود پر میشه
چقدر من از دیروز و پریروز و سه روز پیش دورم
چقدر من از تقویم سال هشتاد و چهار دورم
چقدر من از اونجا دورم
چقدر صدای محسن یگانه قشنگه
چقدر راحت آدم میتونه کمتر از شیش ساعت از روی کلی آب بپره
چقدر زود آدم میتونه هفده-هجده ساله بشه
چقدر راحت آدم میتونه به هیچ چیز بدی فکر نکنه
چقدر راحت آدم میتونه چند ساعتی نقش یه تازه عروس رو بازی کنه و از نقشش لذت ببره
چقدر فاصله عقل و جنون کمه
چقدر سنگین شدم
چقدر سبک شدم
من چی میگم؟!من!!!!من کجای جاده فشم پیاده شدم که هنوز به تهران هم نرسیدم؟!اگه دیدین کنار جاده فشم یه آزاده ای پا برهنه داره به طرف فشم یا تهران راه میره و دنبال یه فرشته خیالی روی زمین میگرده،بی زحمت یک نیش ترمز بزنید کنارش و دو تا سیلی محکم بخوابونید زیر گوشش بلکه...البته امیدی نیست.گفتم که...فاصله عقل و جنون باریک تر از یه مو است
بنده خدا تیشه فرهاد رو گرفته دستش و از اون کوهه داره میره بالا
زیر لب می خونه

چرا کسی نمی گه به من عشق و امیدم به کجا رفته
شبا میاد که تنها بمونم
با غصه هام تو دنیا بمونم
به کی میتونه بگه اون که پشیمونه چرا رفته
دو سه شبه که چشمام به دره
فردا دوباره پاییز میشه باز
دلم ز غصه لبریز میشه باز
ای آسمون بهش بگو پشیمون میشی
به سوز عاشقی قسم که دل خون میشی

...
میخوام بررم پا ندارم
میخوام نرم جا ندارم
...
مگر به شهر شما قسم شما را به خدا
جنون عاشقی تماشا دارد
بسوزد آنکه هست و حاشا دارد
من،عاشقم و گناه کار
آیا همه شما بی گناهید
من گمره مو بی قرار
آیا همه شما سر به راهید
آیا همه شما بی گناهید


هیچ نظری موجود نیست: