یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۵

کادوی تولد


کادوی تولد
میگه:کم حرف شدی.عادت ندارم اینجوری آروم بشینی.حالا چرا زکتت را نمی خوری
از اون شبی که شکوفه زدم دیگه نمی تونم الکل بخورم-
حالا کادوی تولد چی می خوای؟-
مرگ موش-
اااااااا.جدی می گم.حرف مفت نزن-
دلم می خواست بگم:دلم نمی خواست الان پیش تو باشم.دلم برای فرشته کوچولوم تنگ شده.فرشته ای که زمینی نیست و از دلتنگی های زمینی ها چیزی نمی داند
کار برام پیدا کن.می خوام کار کنم.دستهاش پینه بسته.کادوی تولد،پینه های دستش رو به دستام هدیه کن.من عینک آرمانی یا کفش گوچی نمی خوام.بزار مغازه ات را تمیز کنم.بهم کار بده.انقدر به فکر ناخن های مانیکور شده من نباش.میدانم که معشوقه می خواهی.ولی من فرهادم.تقصیر من چیه که اینجا کوهی نیست برای کندن
باید ورزش کنم
فردا میرم استخر-
منم میام.بعد از استخر هم ناهار مهمون من.مرغ سوخاری-

هیچ نظری موجود نیست: