بنده خدا،مرد گنده،تا ساعت سه صبح خودشو جر داد که بفهمم دوستم داره.و بعد باز کلی فک زد که بفهمه کجای زندگی منه و به قول خودش لیمیتش چقدره
روز بعدش ساعت سه نصفه شب می شینم تو قارقارک این جوجه.خودمو جر میدم که دوست دارم باهاش باشم.بعدش یک ساعت فک می زنم که بفهمم کجای زندگیشم و به قول یه بنده خدایی:لیمیتم چقدره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر