دوشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۵

ای ول معرفت آلمانی ها






اولها که اومده بودم اینجا،یکبار تو کلاس زبان معلممان گفت:آلمانی ها خیلی سخت با کسی دوست میشن ولی وقتی دوست شدند تا آخر دنیا میشه رو دوستیشون حساب کرد
امروز که آمده بودم خانه قبلی تو صندق پست یه نامه از کریستف بود.باز کردم.یه کارت تبریک بود.وطبق معمول دست خط نا خواناش.گاه گاهی برام کارت پستال میفرسته و حالمو می پرسه.اول فکر کردم یک کارت عادیه.مثل همیشه
چای گذاشتم و نشستم سر تنها میزی که تو این خونه مونده.کارتش رو باز کردم.نوشته بود

آزاده عزیزم
تبریکات صمیمانه من برای تولدت.در سال جدید زندگیت هم برات زندگی قشنگی ر آلمان آرزو می کنم.اگه بتونم کمکی بهت بکنم،میدونی که با کمال میل انجام میدم.خیلی خوشحالم که اجازه داشتم/تونستم با تو آشنا شم/میشناسمت.و خوشحالم که به زودی دوباره میبینمت.شاید بتونم دوباره باهم بریم باله ببینیم.بلیط باله کادوی تولد من به تو
سلام دوستانه/از ته دل من به تو
پ.ن:من با یه تور دوچرخه سواری شمال آلمان هستم.سه شنبه برمیگردم و باهات تماس می گیرم که همدیگرو ببینیم
کریستف تو
..............................................................................
همیشه وقتی میبینمش بعدش تا مدتی زندگیم منظمه و حال روحیم خیلی خوبه.اگه مسافرت نبود حتما تو این تعطیلات مسخره یک هفته ای میرفتم پیشش

هیچ نظری موجود نیست: