یکشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۵

خ استگاری خیس



این سوری خانم هم یا فکر می کنه خیلی زرنگه یا یادش رفته اینجا کجاست و ما کیوم
البته بد هم نیستا.من که هر کاری می کنم جز درس خوندن.بزار این وسط یه شوهری هم بکنیم.یه کم بخندیم
چند سالته؟-
بیست و چهار-
عالیه-
چی عالیه؟مگه بیست و چهار سالگی سن خاصیه؟-
نه!آخه پسر من بیست و نه سالشه.من و قدیری هم که مغازه رو فروختیم-
خونه رو هم که گذاشتیم برای فروش.می خوایم تا یک ماه دیگه برای همیشه یا بریم آمریکا یا اسپانیا.بیست و پنج سال اینجا رستوران مکزیکی داشتیم.پول در آوردن دیگه بسه.فقط می خوام تا فبل از اینکه از اینجا برم خیالم از بابت انوشم هم راحت بشه
یعنی کمتر از یک ماه می خواید زنش بدید؟-
خوب اگه بشه که این آخرین آرزوم هم براورده میشه حالا بیا-
شنا کنیم و حرف بزنیم.بچه کجایی؟بابات چی کارس؟چند وقته اینجایی؟پناهندگی اومدی؟پسر من پاس داره هااااا اگه راضی بشی اقامتت هم تضمینه.تازه اگه بخوای درست که تموم شد می تونید بیاید آمریکا.(بد میزنه به پهلوم و آروم در گوشم میگه)فقط انوشم یکم دست پا چلفتیه.ولی خیلی زن ضلیله.قلقش بیاد دستت می تونی هر جا بخوای ببریش.درسش رو با هزار جور دعا و التماس منو قدیری تموم کرد.الان تو فلان رستوران مکزیکی واسه خودش کسیه.نه اینکه به خاطر پول کار کنه هاااااا.هر چی بخواد من و باباش بهش می دیم اما رستوران مکزیکی رو خیلی دوست داره.واسه تفریح کار می کنه
خوب حتما از آمریکایی جنوبی ها هم خوشش میاد.شاید هم دوست دختر داشته باشه-
غلط کرده!انوش من رو حرف من حرف نمی زنه.من می خوام-
عروسم ایرانی باشه.خونه ما تو ابربیلک دوسلدرفه.میدونی که اونجا گرون ترین محل دوسلدرفه.عروسیتونو تو فلان قصرمی گیریم.لباستم از فلان مجله سفارش میدیم.شماره منو حفظ کن:صفر.صد و هفتاد و هفت...امشب انوش تو رستوران خودمونه.فلان جا.برو خونه به خودت برس.یه سر برو اونجا.بگو من امروز تو استخر با مامانت آشنا شدم.راحت می شناسیش.قد بلند و لاغره.خیلی هم خوش تیپه.موهای بلند مشکی داره
آخه برم بگم چی؟(تو دلم میگم:اون که اینجا بزرگ شده-
به من می خنده.شاید هم بد نباشه.میشینیم کلی با هم به این سوری خانم می خندیم)همین جوری که نمیشه
تو چی کار داری.حرف منو گوش کن.الان هم دیگه شنا بسه-
برو لباس بپوش برو خونه به خودت برس.کلر زیادی هم واسه پوستت بده
..................................................................................................
چه حالی میده این جور مامانها رو سر کار میزارم.از این بازیها دوست دارم

هیچ نظری موجود نیست: