دوشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۴

جعبه گز



قلبم می خواهد سینه ام را پاره کند وبیرون بیاید و معصومیت تو و نا مهربونی خدا را فریاد بزند وقتی می شنوم که کودکی که کودکانه و معصومانه عاشق شده سعی میکند تکه ای از خاطرات سفرش را با پول تو جیبی کم خودش در جعبه گزی بسته بندی کند و به نشانه اینکه ثابت کند:" ای دوست من!در سفر هم به فکرت بودم.این جعبه گز از آب گذشته است.برای تو!" برای دوستش به عنوان تحفه ای ببرد. دوستش هم که کودکانه و معصومانه عاشق است جعبه را جلو جمعی که باآنها تا حدی رودرواسی دارد باز می کند که به اصطلاح پز بدهد که دوست من...و بعد خبر میرسد که گزها کرمو بوده اند
حتی نمی تونم تصور کنم که چه حالی شده وقتی این را شنیده.حتما دلش گرفته از دنیا که چرا بعضی وقت ها ،فقط بعضی وقت ها،ودقیفا همان وقتی که نباید، یک جعبه گز پر از کرم میشود؟؟؟ همه این همه جعبه گز می خرند.ما هم این همه جعبه گز خریدیم.چرا یکهو باید همه کرم های دنیا توی جعبه گز اون جمع بشن؟!این مکافات کدام گناه اون است؟!گناه کودکانه و مخفیانه عاشق شدن؟!گناه پول تو جیبی زیاد نداشتن برای خرید گز بهتر؟!اه

گاهی به رحیم بودن خدا شک میکنم
...

هیچ نظری موجود نیست: