جمعه، آبان ۰۶، ۱۳۸۴

عجب




یه پر از سبز.دقیقا بغلش یه پر از نارنجی.آخه مگه میشه؟!یکیش اینقدر زنده اون یکیش ...پایین زرد و نارنجی روی زمینه خاکستری خیس.دوباره زرد اما این یه زرد دیگس.بازم زرد، نارنجی،نارنجی،زرد،قهوه ای،سبز،زرد،زرد، نارنجی،سبز،حتی قرمز.این همه سبز،این همه زرد،این همه رنگ
خورشید هم اومده پایینتر که از نزدیک بتونه این همه رنگ و ببینه
عجب بابا!عجب که این خدا با همه بی عدالتی هاش هنوز با من خیلی خوبه.دوباره پاییز شده و این پدر سوخته چه کار که نمی کنه با این بوم نقاشیش....وبا من

هیچ نظری موجود نیست: