دوشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۵

ترم دو



زندگی دوباره جدی شده.درسها همه جدی جدی شروع شده.این ترم از همین اول ترم می خونم که مثل ترم پیش...اینجوری سرم هم حسابی گرم می شه و فرستی واسه پول خرج کردن و فکر الکی کردن ندارم
دوست صمیمیم یکی از واحد های ترم پیش رو نتونست پاس کنه.به همین دلیل این ترم سه تا از واحد ها رو نتونست برداره.کمتر از قبل می بینمش.با اینکه گاهی خیلی تو اعصابمه،اما خیلی دلم براش تنگ می شه.شاید تا یک-دو ماه دیگه همسایه بشیم با هم و اینجوری بیشتر ببینمش.به دوستی باهاش احتیاج دارم
زندگی دوباره شده پر از بدو بدو.از صبح ساعت هشت تا سه-چهار و گاهی تا شش باید تند تند بنویسیم.این ریتم رو دوست دارم.خوشحالم می کنه.تند تند می نویسم و می خونم کار می کنم که زمان هم تند تند بگذره تعطیلات تابستان باید خوش بگزره.هر چند که معلوم نیست تابستون مالاگا باشم یا کیش.فقط میدونم تابستون بر خلاف این روزهای ابری، آفتابیه.تند تند درس می خونم تند تند کار میکنم

هیچ نظری موجود نیست: