شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۵

چرا خودت رو گول می زنی؟



امروز یک جفت گوشواره جدید انداختم گوشم.یاد حرفش افتادم که میگفت:تو آینه خیلی نگاه کن
جلو آینه ایستادم.موهامو زدم پشت گوشم .به خودم و به برق گوشواره نگاه میکردم.الان گوشواره بدل مد شده.خوب مد شده باشه.من چی کار دارم به حقیقت ها.به من چه که همه تو خیابونا لباسهای اینجوری می پوشن یا زیور آلات اون جوری میندازن
صدای تلوزیون بلنده.گزارش مد.صداش تو اعصابمه.من نمی خوام گوش کنم.اصلا این گوشمو با همین گوشواره ها میکنم میندازم دور که چیزی نشنوم.مثل خودت
تو چشمهایت را هم در آوردی و انداختی دور که چیزی نبینی
چسبیدی به یک نیمه.نیمه رخ.بابا نیمه رخ که تمام رخ نیست
حتما این حقیقت رو هم می خوای انکار کنی و بگی:نیمه رخی وجود نداره،تمام رخه
نه گوش داری و نه چشم.و احتمالا بدون چشم و گوش راحت تو ده متری زمین میشه معلق بود
نه عزیزم.من گوشهامو لازم دارم و حقیقت اینه که الان گوشواره بدل مده.پس ناراحت نشو اگه این گوشواره ها رو در میارم و همون گوشواره های پلاستیکی گنده ام را میندازم

هیچ نظری موجود نیست: